۱۴ مطلب با موضوع «:: فرهنگ» ثبت شده است

۱۳۹۳

چه جنایت‌ها، به‌نام فرهنگ و برای فرهنگ...

۱۱ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۱۹ ۰ نظر
sad mim

در ستایش فرهنگ

به احتمال زیاد(چون دقیقا نمی‌دانم)در جلسات هیئت دولت بیشتر مباحث اقتصادی مطرح می‌شوند. پس بیشتر کارها با مسئولین تجاری و اقتصادی است. سوال: نقش وزیر فرهنگ چیست؟ مثلا نباید طرح جاری را با اصول فرهنگ اقتصادی یک بررسی ساده کند؟

در دولت قبلی دو کار اقتصادی صورت گرفت گه زیان‌های فرهنگی آن بعدا معلوم شد. یکی پول نقد و دیگری مسکن مهر.

از نظر تاریخ فرهنگی، ما ایرانی‌ها یک جامعه خاص هستیم. کاتوزیان گفته بود یک جامعه کوتاه مدت. از این منظر که در مسائل اقتصادی احساس امنیت نمی‌کند و علاقه‌ای به سرمایه‌گذاری بلندمدت ندارد.

رفتارهار اقتصادی جامعه توسعه‌بخش نیست. پول‌های اضافی خرج خرید سکه و.. می‌شود تا یک سرمایه برای تولیدی یا شرکت. ساده‌تر: یک جامعه مصرفی. احتمالا اگر وزیر فرهنگ دولت قبلی مقداری از این فرضیات ساده آگاهی داشت، و درباره طرح یارانه‌ها یک تحقیق فرهنگی صورت می‌گرفت، مسائل بعدی پررنگ‌تر نمی‌شد.

اما مسکن مهر چه‌طور.در فازهای اول به مشکلات فرهنگی و اجتماعی حاصل از جمع شدن خانواده، آن هم از نوع ایرانی اصلا توجه نشد. نمونه دم دست آن هم تهران بود. مشکلات آپارتمان‌نشینی با این همه تبلیغ و تذکر. دقت داشته باشید که رییس‌جمهور سابق، خود شهردار همین شهر بوده است.

و اما دولت آقای روحانی. می‌توان جور دیگری نتیجه گرفت. هیئت دولت یازدهم مردمی نیستند. اهل گرفتن کوپن و ایستادن در صف نبودند. به‌قول معروف ویژه‌خوار. اما در اصل زیادی خوش‌بین بودند. بالاخره بیشتر مردم قشر متوسط هستند.

اگر قبل از اجرایی شدن سبد کالا، یک روند شناسی با کمی آینده‌نگری در رفتار مردم می‌شد، طبعا رییس‌جمهور مجبور به عذرخواهی نمی‌شد. این عذرخواهی معلول عدم بررسی فرهنگی طرح سبد کالا بود: نبود نگاه فرهنگی در برنامه‌های کلان دولت.

خلاصه، یک مدل‌سازی فرهنگی چیز بدی نیست: سنجیدن تبعات رفتاری و فرهنگی طرح ایکس

۰۲ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۴۰ ۰ نظر
sad mim

شاید

بودجه فرهنگ هر سال آب می‌رود. شاید خوب باشد، شاید بد. خوب است چون قدرت دولت در امور مثلاً فرهنگی کم می‌شود. خوب است چون میزان و گستره دخالت دولت در فرهنگ که چیزی جز خرابی ندارد، کم‌تر می‌شود. خوب است، چون رانت‌های فرهنگی کم‌ می‌شود.

این مورد دو وجهی است: خوب یا بد یا هر دو، چون خیلی از وابستگان فرهنگی دولت بی‌جیره و مواجیب می‌مانند. از یک نگاه خوب است. اما از نگاهی دیگر نه‌چندان خوب، مطبوعات مثال ساده‌اش است. کم شدن قدرت خرید فرهنگی مردم هم که جای خود دارد.

باید بیشتر بررسی کرد. فرهنگ ما وابسته به دولت است. ناگهان نمی‌توان قطع وابستگی کرد. ولی باید دید چه‌ کسانی از این بودجه سهم می‌برند. شاید اگر کمتر باشد، این پول به دست آن‌ها که حق‌شان است و واقعاً کاری می‌کنند برسد. شاید هم نرسد.

به‌خانه سینما که نرسید. خیلی از آثار باستانی و فرهنگی که محافظت نشدند هم هیچ. بی‌کاغذی ناشران خصوصی و مطبوعات هم هیج. به علی مصفا هم که «پله آخر» را با پول خودش ساخت هم نرسید.

به‌سعدی افشار هم نرسید. نرسید که رنج کم‌تری بکشد. بعد از عمری کار هنری،فرهنگی.

۲۱ اسفند ۹۱ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر
sad mim

Contribute

۱.

فیلم «عشق» میشاییل هانکه، حدود دقایق ۴۶-۴۸ فیلم، جایی که شاگرد «آن» می‌آید و باهم صحبت می‌کنند.

«آن» می‌گوید که بعد از دیدن کنسرت «ژرژ» می‌خواست فردای آن روز سی‌دی جدیدتان را بخرد. در جواب، شاگرد می‌گوید که کاش برایتان گرفته بودم و الان می‌روم یکی بگیرم اما«آن» می‌گوید که نه، «ما می‌خوایم در موفقیت شما مشارکت کنیم؛ حتی شده با بیست یورو»

۲.

زیرنویس انگلیسی فیلم را پیدا کردم و مشارکت معادل contribute بود. اعانه، کمک کردن و همکاری.

۳.

نگاه و نگرش «آن» به قضیه جالب است. نمی‌دانم آیا این نگاه صرفا به‌این علت است که خود او هنرمند بوده یا نه این نگاه در جامعه اروپایی خاصه فرانسه است.

به‌جای نگاه مشتری مآبانه و خودمحورگونه(تملک) به یک محصول یا اثر هنری-فرهنگی، نگاه حمایتی دارد.

به تعبیر دیگر، با پرداخت پول، «خرید» نمی‌کنید، بلکه حمایت و پشتیبانی کرده و در پیشرفت صاحب محصول (هنرمند، نویسنده و..) شریک می‌شوید؛ و به‌نحوی برای محصولات فرهنگی تولیدی در آینده سرمایه‌گذاری می‌کنید، حتی اگر پرداخت اولیه ناچیز باشد.

ایدهٔ «آن»(=هانکه!) عالی است. تغییر نگرش جامعه نسبت‌ به محصولات فرهنگی: حامیان فرهنگی به‌جای مشتریان فرهنگی. در همچنین جامعه‌ای که رویکرد حامیانه‌محور به فرهنگ و خالقان آن دارد، بعید است کار فرهنگی دچار زوال و رکود شود.

پ.ن: شاید نمونه‌های مجازی این نگرش مثل کیک‌استارتر و نوگام باشد.

۱۴ اسفند ۹۱ ، ۱۰:۱۹ ۱ نظر
sad mim

خالی‌وود

صحنه‌ای از فیلم آرگو

قبل‌ترها یک وبلاگ‌نویسی وضع ایران را مثل این فیلم توصیف کرده بود.

در کنار آن، خب زندگی در ایران(خصوصا این مدت) مخلوطی از ژانرهای تخیلی‌ است. صورت چرمی‌های خیابان یک طرف، مغازه‌ها و فروشگاه‌های هاستلی هم طرف دیگر(جوری با مشتری تا می‌کنند که کم از سلاخی نیست.) بماند که در حالت عادی هم باید با نورمن‌ها و زامبی‌‌های پرسه‌زن در خیابان تا کنی؛ در نهایت این‌که همه داخل یکی از بازی‌های جناب جیگ‌ساو جان می‌کنیم!

بله، اینجا ایران است، مملکت انقلابی و مردم همیشه در صحنه، نه یکی از استودیوهای سینمایی هالی‌وود.

پ.ن: آرگو هم یک فیلم کاملا و تماما تخیلی و ضد ایرانی است که حاصل ذهن مریض این ایادی شیطان است! :)

بعدنوشت‌یک: اندیشه پویا، شماره پنجم(دی و بهمن)، خاطره‌ی یکی از فراری های سفارت و ماجرای فیلم آرگو را نوشته.

بعدنوشت‌دو: ما کلا همیشه در صحنه هستیم، خصوصا در صحنه اعدام، آن‌هم جان‌دار و واقعی، بدون هیچ‌گونه جلوه‌های تصویری. چه مخالف آن باشیم چه نباشیم! کلا برایمان جالب است چرا که سوژه‌ای است برای بلوتوث، لایک و ری‌شیر تو فیس‌بوق، و بعدش چس‌ناله و آه و نفرین دستگاه قضا. پوف.

۲۴ دی ۹۱ ، ۱۶:۳۰ ۰ نظر
sad mim

این نوشته سیاسی نیست!

«دیکتاتور رفته، دیکتاتوری نرفته»؛ این را نویسنده‌ای برای تشریح تونس گفته است، تونس بعد از انقلاب.

از آن جمله‌هایی است که یادم نمی‌رود، تفسیری است برای تونس، برای ما! برای مصر در حال حاضر و شاید کلا برای ما شرقی‌‌ها.

تاریخ انقلاب‌ها در کشورهای شرقی جالب است. به تعبیری، هر انقلابی و هر تغییری، جهنم به بهشت(وضع بهتر) بود اما ، از جهنم به جهنم شد، نهایتا. به قول ایوان کالیما در روح پراگ:«...غالبا این نیروهای خیر و شر نیستند که با یکدیگر نبرد می‌کنند، بلکه صرفا نیروهای شر متفاوتند که با هم‌دیگر برای سلطه بر جهان رقابت می‌کنند.»

آیا این مسئله ژنتیکی است یا ناخودآگاه جمعی؟ چه‌طور است که آن‌ها در وجودشان نوعی «فرعون» حکومت می‌کند و در مای ایرانی یک «رضاشا»!

۰۶ آذر ۹۱ ، ۱۶:۱۴ ۰ نظر
sad mim

صدتایی‌ها

[Image]

خیلی وقت بود که می‌خواستم همچنین چیزی درست کنم. نمونه‌ای برای این‌که می‌توان با نمودار، گراف و..، مفاهیم و مسائل فرهنگی را جور دیگری نمایش داد. یک‌جور قشنگ‌تر، نه زمخت. البته مشکل این‌جاست که کلا فرهنگ و مفاهیم وابسته به آن بیشتر کیفی‌اند تا کمی، اما به‌ هرحال، می‌شود.

برای اطلاع بیشتر درباره نمودار فوق، اینجا کلیک کنید.

پ.ن: اگر ایده‌ای با موضوع فرهنگ داشتید، خبر دهید. لطف می‌کنید.

۱۷ آبان ۹۱ ، ۲۰:۲۹ ۰ نظر
sad mim

مدیریت فرهنگی

وسط‌های کلاس «مدیریت بازاریابی» که استاد داشت از نحوه «بازارسازی» شرکت‌ها می‌گفت، مثالی از ال‌جی و سامسونگ زد. این‌که همین شرکت‌ها، با مارکتینگ و تبلیغات، رسما محصولاتی مثل یخچال ساید.بای.ساید، ماکروفر و... را وارد فرهنگ جهیزیه کردند. و این یعنی تاثیر مستقیم امر تجاری در یک مقوله فرهنگی.

برگشت، به این فکر می‌کردم مثلا می‌شد صنایع فرهنگی که در حال نابود شدن هستند را به یک نوعی وارد همین مقوله کرد. یک تکه از جهیزیه می‌شد فرش ایرانی، یک تابلوی هنری، یک مجسمه و همین جور الی آخر. به جای قرآن یا کنارش، حافظ، بوستان سعدی، نه! شاملو و مشیری حتی. به جای سفر به خارج و مکه، تور ایران‌گردی. قالیچه هم چیز قشنگی است. و به جای دکوری؟، یک کتاب‌خانه کوچک با کتاب‌های چوبک، هدایت، یک دوره فلسفه کاپلستون، کامو و کافکا که جای خود، یک نسخه منشا انواع چطور؟ اصلا شما مذهبی، کتاب‌های مطهری، شریعتی، آوینی، تفسیر فلان.

خلاصه کمی هویت، چیز بدی نیست وسط سفره عقد![؟]

۲۸ مهر ۹۱ ، ۱۹:۰۴ ۰ نظر
sad mim

و چیزی غمین‌تر از این هم حتی...

نشر آبی خیلی مظلوم است.

اگر گذرتان به کریم‌خان افتاده باشد، بین یک فست‌فودی و کبابی شاید چشمتان به یک کتاب‌فروشی هم افتاد. یک کتاب‌فروشی ساده، نه ویترین آنچنانی و نه حتی تابلوی نئون و فلان.

پشت شیشه زده بود: «کتاب‌ها با ۳۰درصد تخفیف»، «از ۱۰مهر ۱۳۹۱ کتاب‌فروشی نشر آبی تعطیل می‌شود.»

۳۱ شهریور ۹۱ ، ۰۹:۰۱ ۱ نظر
sad mim

در تجلیل از روزه‌خواری!

اول این‌که کلمه‌اش بی‌معناست، کسی که اعتقادی به روزه ندارد، نمی‌تواند روزه‌خوار باشد. به‌هرحال این زیاد مهم نیست.

یکی از دلایلی که برای «روزه‌» گرفتن می‌آورند، هم‌دردی با افراد «گرسنه» است. اما آیا با این «وضع موجود»، یک فرد «روزه‌دار» می‌تواند به حس یک فرد گرسنه برسد؟ و بفهمد که ضعف و بی‌حالی از نخوردن چه معنایی دارد؟

در «حالت عادی»، مغازه‌های تغذیه‌فروشی باز است و در پیاده‌رو و ماشین دهان ملت همیشه در صحنه می‌جنبد و فلان، و در این «وضع موجود»، همه چیز تعطیل می‌شود-حتی کشیدن یک نخ سی‌گار- تا هنگام غروب آفتاب.

کسی که «گرسنه» است و قرار است ملت با وی هم‌دردی کنند، در حالت عادی همه چیز را می‌بیند، سُسی که چک‌چک از ساندویچ می‌ریزد تا خلال دندانی که فرو می‌رود بین دندان‌ها و شنیدن صدای قُلپ‌قُلپ آب معدنی دلستر هلو و کوکاکولا و الخ. و نهایتا اوست که باید ته‌ماندهٔ همان‌چیزها را در سطل‌ زباله پیدا کند و... .

حال چگونه است که وقتی زمان هم‌دردی ملت با «گرسنه» می‌رسد، همگان باید مراقب اخلاق خود باشند تا احساسات آن فرد «روزه‌دار» و به خصوص هم‌دردی‌اش خدشه‌دار نشود؟ چطور می‌شود که این روزه‌دار مسلمان به جای قرار گرفتن در آن حالت عادی، باید در یک محیط ایزوله-بخوانید فیلتر شده- وتحت شرایط خاص -یا همان شرایط موجود- قرار گیرد.

خلاصه این‌که، یک فرد «روزه‌دار»، چگونه می‌تواند معنای گرسنگی یک فرد «گرسنه» را بفهمد، ولی چکه‌چکه‌های سس را نبیند و صدای تاپس خروج گاز یک نوشیدنی را نشنود؟

۲۰ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۵۷ ۰ نظر
sad mim