۱۴ مطلب با موضوع «:: فرهنگ» ثبت شده است

به نام داستایوسکی

۱

روس‌شناس نیستم. نه تا به‌حال رفته‌ام، نه می‌دانم مراودات اجتماعی و داخلی‌شان چگونه هست. چیزی هم که می‌گویم، صرفا یک نظر شخصی است،شاید هم غلط باشد؛ یک نظر ناظر بیرونی!

گروه پوسی رابوت

در خبرها آمده بود که اعضای یک گروه راک قرار است به علت خواندن ترانه‌ای علیه "پوتین" محاکمه شوند. قبل‌تر هم آمده بود که بنیادهای مردمی یا (NGO)ها در روسیه محدود می‌شوند و باید به صورت خاص رصد شوند. عده‌ای از تحلیل‌گران هم معتقد هستند پوتین و مدودف به نوعی در حال بازگشت به نظام پیشین یا شوروی سابق هستند. (وبلاگ گروه پوسی رابوت)

جایی در «ابله» یوگنی پاولوویچ با حرارت بسیار می‌گوید که:«آزادی‌خواهان ما روس نیستند، مرتجعان‌مان هم نیستند... آزادی‌خواهی روسی حمله به نظام حاکم نیست، بلکه حمله به اصل امور است، به خود امور نه به نظام برقرار».

عجیب است، این «یوگنی پاولوویچ» شباهت خاصی به «ولادیمیر ولادیمیرویچ پوتین» دارد. یک شباهت صرفاً کلامی!

۲

در مشخصات کتاب «ابله»ی که خریدم نوشته: چاپ دهم زمستان ۱۳۹۰، تیراژ ۲۰۰۰. ناشرش هم مرحوم چشمه.

در کمتر از ده‌سال(۸۳ تا۹۰) این کتاب هزار و چند صفحه‌ای رسیده است به چاپ دهم، آن هم با تیراژ دوهزار(البته چاپ‌های قدیم را ندیدم ولی احتمالا تیراژ آن‌ها نیز دوهزار باشد). یعنی چگونه ممکن است جامعه‌ٔ کتاب‌نخوان ایرانی این کتاب(ادبیات زمخت) روسی را خوانده‌ و به دوستان و آشنایان هم پیشنهاد و هدیه داده باشد؟

شاید نخوانده باشند، ولی احتمال هدیه را چرا، با قُطری که دارد هم چشم‌نواز است و هم می‌تواند کتاب‌خانه را پر کند و صد البته "کلاس" هم دارد! با این حال امیدوارم خوانده باشند....

۳

سایت روز داروین هم راه افتاد. پیشتر قرار شد اسمش آگاهی باشد. پیگیر گوگل+ داروین باشید، البته اگر فرگشتی هستید. حدود ۱۰۰ مقاله از سال‌های چهل و پنجاه درباره داروینیسم و فرگشت هست که به مرور آنجا منتشر خواهد شد.

۱۳ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۴۰ ۱ نظر
sad mim

چپ یا راست؟

مترو بودم. ایستگاه بعد فلان و اینا. پوستر روبرویی‌ام درباره ایدز بود. سمت راست، گوشه، پایین پوستر: لوگوی سازمان فلان. اول فکر کردم اشتباه چاپی یا طراحی گرافیکی باشد. بعد یادم افتاد مشکل نه از چاپ نه از طرح. از یک(؟) ذهن مریض؟
سمت راست- لوگوی انجمن تنظیم خانواده
منبع عکس(لوگوی سمت راست) از سایت انجمن فوق هست. برای راحت دیده‌تر شدن، بزرگ کردم که کیفیتش کم شد. ولی خب، اصل مطلب، آن چند صدم میلی‌متر است.

به فکر بچهٔ وسطی هستم. ذهن بچه. بچه‌ای که آن چند صد میلی‌متر فاصله ناقابل، نهایتا می‌شود چند هزار کیلومتر در دنیای واقعی.
برای لوگوی سمت چپ، چند تا کلیک بیشتر لازم نبود.
۰۵ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۴۱ ۰ نظر
sad mim

شخصیت هضم‌ناشدنی

یکی از شخصیت‌های هضم‌ناشدنی برای من، شوهر عمۀ آلبر کامو است. قصابی که به کامو، وقتی دچار سل شده بود مائده‌های زمینی آندره ژید را داده بود. قصابی که کتابخانۀ کوچکی داشت. کتابخانه‌ای که شاید اگر نبود، کامو هیچوقت کامو نمی‌شد.

نمی‌دانم. چیز زیادی دربارۀ او نیست، یا من ندیدم. ولی تصور کنید در آن فضای نه چندان لطیف که ساطور پشت ساطور و خون پشت خون جریان دارد، مردی زیرلب ادبیات فرانسه و... زمزمه کند. :)

پ. ن۱: جالب اینجاست کسانی که ساطور در دست دارند ناخواسته ادیب پرورش می‌دهند، و کسانی که کتاب در دست... سلاخی!


۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۰۵ ۰ نظر
sad mim

در باب جن‌زدگان

از فصل سه کتاب اول، شخصیت‌های داستان با هم قاطی شدند. جدا از اینکه اسامی روسی شبیه هم هستند و طول و دراز، بعضی شخصیت‌های داستان، چندین لقب دارند، و جدا از القابشان، برای درک کلیت داستان روابط آن‌ها با یکدیگر را نیز باید یادتان باشد؛ مثلا نیکولا یا‌‌ همان پرنس که در واقع همه یک شخصیت به نام ستاوروگین هستند! چه ارتباطی با ناکالویچ ماریکی دارد و او با چه کس دیگری که نهایتا یک مثلث می‌شود؛ و از همه مهمتر رابطه او با ماتریوشا ۱۲ ساله!

برای همین قبل از جدی شدن داستان، کلا برای داستان‌هایی مثل شیاطین(فئودور داستایفسکی-ترجمۀ سروش حبیبی- نشر نیلوفر)، بهتر است مثل داستان که جلو می‌رود، یک نقشه ذهنی از کاراکترهای داستان نوشته و به مرور آنرا تکمیل نمائید.

البته این نقشه، آنچنان که باید باشد نیست، بعضی روابط و سرنوشت شخصیت‌ها را می‌شد وارد نمود که امکان برنامه زیاد نبود، اما به هرحال، چند نفر خودکشی می‌کنند، دو-سه نفر به قتل می‌رسند، بعضی‌ها به مرگ طبیعی یا بیماری خلاص می‌شوند، آن حلقه انقلابی پتروشا دستگیر می‌شود و در نهایت، اکثریت داستان، منزوی می‌شوند... چه در خود داستان، چه در گوشه کتابخانه!
۰۸ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۰۷ ۰ نظر
sad mim